Part 26

لیانا :

طبق عادتم میخواستم شب رو با رهام بخوابم که نزاشتن😐

- لیا ؟

+ ها ؟

- من میخوام پیش رهام بخوابم به این دخترا بگو دست از سر کچل من بردارن

+ ایش انقد ناز نکن واسه من ! فک کرده من دوس ندارم با امیر بخوابم .. حالا یه شب پیش دخترا کپه ی مرگ تو بزاری چی میشه

- هوووو ادب پلیز

زبونشو برام دراورد و رفت :|

به پسرا شب بخیر گفتیم و همه مون دست جمعی چپیدیم تو اتاق درو بستیم .

شیوا رفت سمت کوله پشتی ایش و چند تا چیپس و لواشک دراورد و گفت :

° اینارو به زور از دست فرزاد قایم کردما 

حمله ور شدیم به تنقلات😂 و تا نزدیکای صبح ور و ور حرف میزدیم . آخر سر خسته همه رفتن سر جاشون . لیا داشت با امیر چت میکرد بعدش گوشی شو خاموش کرد و خوابید . اوففف انگار فقط منم که خوابم نمیبره انگار 

گوشی ایم رو برداشتم و به رهام پیام دادم :

- رهام ؟ بیداری ؟

بالافاصله سین کرد 

~بله عزیزم بیدارم .. پس چرا نخوابیدی ؟

- اوف نمیدونم خوابم نمیبره

~ منم همینطور 

- رهام یه چیزی بخوام  نه نمیاری؟

~شما جون بخواه

- جونت سلامت .. میگم که .. بریم بگردیم ؟😍

~😅باشه لباساتو بپوش بیا 

‍- اوکی 💕

یواش هودی ایم رو پوشیدم و زدم بیرون 

تا رهامو دیدم پریدم بغلش  کمر ام رو ناز میکرد ..

~بریم عشقم ؟

- بریم 

وارد حیاط ویلا شدیم . یه حیاط بزرگ و با صفا ..

~🎶امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم

باز امشب در اوج آسمانم
باشد رازی با ستارگانم

امشب یک سر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم

از شادی پر گیرم که رسم به فلک
سرود هستی خوانم در بر حور و ملک

در آسمان‌ها غوغا فکنم
سبو بریزم ساغر شکنم

امشب یک سر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم

با ماه و پروین سخنی گویم
وز روی مه خود اثری جویم

جان یابم زین شب‌ها
جان یابم زین شب‌ها

ماه و زهره را به طرب آرم
از خود بی خبرم ز شعف دارم

نغمه‌ای بر لب‌ها
نغمه‌ای بر لب‌ها

امشب یک سر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم

امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم

باز امشب در اوج آسمانم
رازی باشد با ستارگانم

امشب یک سر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم🎵

یواشکی براش دست زدم ..

- وای عاشق این طوری یهویی آهنگ خوندنتم

~ منم عاشق تو ام 

- واای رهام اونجا رو ببین 😍 چه رمانتیکه 😀😍

یه گوشه از حیاط عین بهشت بود ، پر از گل شب بو و رز ، یه تاب هم بود ..

رفتیم نشستیم رو تاب ..

~آهنگ بخون لیان 

- اسم من لیانا عه 

~ عه ؟!

~

- میخونی ؟

~ چی بخونم آخه 

- هر چی دلت میخواد 

یهو یه صدای وحشتناک اومد . به زود خودمو نگه داشتم که جیغ نزنم 

سرمو گرفت بین دستاش و گفت :

~ نترس من پیشتم 

- واییی

~ چیزی نیست که رعد و برقه 

- صداش خیلی ترسناک بود

بارون شروع شد ..

- اوف چه بارونی هم میباره ! حس ما رو بهم زد 

~اتفاقا عاشقانه تر هم شد 

رفت زیر بارون 

- رهام بیا اینور سرما میخوری 

~ نه خوبه 

- پس منم میام 

رفتم زیر بارون پیشش. 

~بیا بغلم سرما نخوری 

یه سکوت پر از آرامش عجیبی بین مون بود . رهام بعد چن دیقه سکوت رو شکست :

~ وقتی برگشتیم خونه ، برات یه سورپرایز دارم 

- ایول چیه

~سوپریزه دیگه 😛

- رهی خیس شدی بیا بریم 

~سردته ؟

- نه بیشتر نگران تو ام 

~ نگران من نباش . من گرمم میشه 

- چطوری ؟

~اینطوری 

و لباشو گذاشت رو لبام ..دستامو دور گردن اش حلقه کردم ..

عمیق همو میبوسیدیم ..

میخواست عقب بکشه که نزاشتم و لبامو چسبوندم به لبای داغش..امکانش کاملا وجود داشت که دیونه بشم اون لحظه ..

وقتی عقب کشیدیم ، هر دومون نفس نفس میزدیم اما یه لبخند عمیق داشتیم 

سرمو گذاشتم رو شونه اش و دستمو هم رو قلبش .. عین قلب من انگار داشت از جاش کنده میشد!

اونم موهامو نوازش میکرد ..

- رهام ؟

~ جانه دل رهام 

- من .. دارم دیونه میشم از دستت

~ منم از دست تو 

نمیدونم چرا یه لحظه چشام پر اشک شد​​​​​​

~ لیانا ؟! داری گریه میکنی ؟!

- ر..رهام 😔 توروخدا هیچ وقت تنهام نزار باشه ؟

~ من عمرا دست از سر تو بردارم کچلت میکنم  آهاااان و در ضمن ادامه ی حرفمو هم تو سورپرایزم میگم بهت

- عاشقتم ولی الان اگه بگی سورپرایز چیه بیشتر عاشقت میشم 😅

~ داری بچه خر میکنی ؟

- دور از جون

~ نه دیگه نمیشه که بگم

- من شبو نمیتونم بخوابم حالا

~ حتی اگه من بگم که باید بخوابی ؟!

- تو بگی من حتی حاضرم جونم ام هم ...

~ سیس ! نشنوم ها ! من بی تو هیچم 

- اوکی پس مثل دخترای خوب میخوابم 

~ آفرین دخترم

- دخترت نیستم عشقتم

~ مادر دخترم که هستی ..  اوکی بریم بخوابیم

- باش

لیا :

^ اه لیا این چه خواهریه تو داری عین خرس قطبیه

+دو تا راه داره یا با بالش بکوب تو سرش یا رهامو بیار

^ اوه اوه نه من از راه های خاک بر سری خوشم نمیاد 

+ خاک تو سرت 

^ خب پس بالش میزنم تو صورتش 

در اون لحظه لیانا خواب آلوده چشاشو باز کرد :

- اه دخترا نمیشه خفه شین بخوابم 

عجب شانسی هم داره لیانا 😂 نشد با بالش بزنیمش خودش پاشد

+ اه آبجی پاشو دیگه .. داریم میریم بگردیم . روز آخره ها قدرشو بدون 

- چییییی ؟! چرا روز آخر؟!😭

+ انگار یه مشکلی پیش اومده واسه یکی از بچه ها . نمیدونم . فقط زود باش رهام منتظرته

بعدشم زود از اتاق رفتم بیرون ..

داشتم از پله های میومدم پایین پیش بچه ها ، دقیقا سه چهار تا پله مونده بود برسم که نمیدونم کودوم بی شعوری اونجا روغن ریخته بود پام لیز خورد و با کله میرفتم زمین که امیر گرفتتم

به محض اینکه تو بغل گرمش فرود اومد صدای "اوووو  " ی بقیه بلند شد 

امیر : × کوفت اعتراف کنین کی اینجا رو لیز کردههههه

پرهام که طوری میخندید انگار کار خودش بود 😐 بعدشم گفت : حالا ببوسش

امیر هم با کمال پر رویی گوشه ی لبم رو بوسید 

طوری که فقط امیر بشنونه یواش گفتم :

+ وایییی امیرر

اونم فقط به یه چشمک اکتفا کرد و منو گذاشت زمین 

وای من فدای چشمک ای خدااا😭😍

رهام زود گفت :

~ اون پله هارو زود پاک کنین لیانا هم زمین میخوره ها !

پرهام : اوه داداش چه زن ذلیلی 

~ همینی که هس برو زود پله رو پاک کن 😎

خدایا مرسی بابت همه چیز .. مرسی که باز بهمون آرامش دادی

€€€

لیانا :

با صدای آلارم گوشی از  خواب پاشدم ..

یه هفته از برگشتن مون از لواسون میگذشت و من همچنان تو خونه ی رهام بود 😅 

و امروز بالاخره روز سورپرایزشه که منو کشت باهاش 

خودش خونه نبود ولی یه ساعت دیگه قرار بود بیاد دنبالم ..

زود به سر و صورتم آب زدم و آرایش ملایمی کردم و موهامو که قبلا مو که دیروز لخت کرده بودم رو دم اسبی از بالا بستم و بعد از پوشیدن لباسای دخترونه ام و دوش گرفتم با ادکلنی که رهام دوس داشت ، آماده بودم 😃

که رهام تک زنگ زد که برم پایین 😍 ..

Part 25

رهام 
لیانا رو بغل کردم و اروم اروم آوردمش تو هال،روی کاناپه نشوندمش..
-عشق رهام،فیلم چی میبینی؟! 
+سلام بمبئی نفس💕
-حله
همینجوری خوراکی ها و  هَله هولِه هارو میاوردم،روبه لیانا گفتم:تا وقتی که من زندم شما حق قهر کردن نداری،دلم برات رفت دیوونه..
-چشم،به خدا منم همین طور عشق مهربونم😍😔
+افرین زندگی چشمت بی بلا 🙈♥️
کنار لیانا نشستم و فیلمو پلی کردم 
یهویی احساس کردم سر لیانا روی شونه منه...
اروم روی موهاشو بوسیدم و دستمو دورش حلقه کردم..
از اولم کارم اشتباه بود..
چرا رفتم سمت پگاه..
چرا لیانا رو اذیت کردم..
لیانایی که  همه زندگیم بود..
تقریبا ۴۶دقیقه از فیلم رفته بود..
کم کم صدای مرتب شدن نفسای لیانا به گوشم میخورد..
الهی، خوابش برده :)...
افقی جوری که بیدار نشه بغلش کردم.
اروم اروم بردمش سمت اتاق..
لیانا رو روی تخت گذاشتم و  اروم لاله گوششو بوسیدم..
خوب بخوابی زندگیم:)
رفتم تو آشپز خونه که ناهار  درست کنم..
بعد از ظهر باید  لیانا رو ببرم پارک،یکم شیطونی کنه بلکه دوباره همون آتیش پاره ای بشه که من عاشقشم..
بزای همین تصمیم گرفتم زنگ بزنم امیر..
امیر..
خواب بودم که احساس کردم گوشیم داره زنگ میخوره..
&لیاااا...این گوشیه منو جواب بده..
@امیر خیلی میخوابی پاشوو..
&تو ..گوشیمو جواب بده‌حالا..
@الو...سلام به به آقای هادیان..چه عجب..خواهرم چطوره...خداروشکر.....اهان..امیر..خوابه بابا...باشه باشه حتما پس دریاچه منتظریم...
&چی گفت رهام....
@هیچی پاشو..می‌خواد بره لواسون😄😄😄
&تو چرا نیشت بازه ؟! 
@چون جایه که توش متولد شدم 😌😌😌
&او مای گاد چه اشوه ای ام میاد😂
@زهرمار پاشو ببینم..
&میگن زن بلاست خدا هیچ خونه ای رو بی بلا نزاره..
@الهی امین..
به زور خودمو از تخت جدا کردم...
بعد خوردن یه ناهار درست و حسابی رفتم یه دوش گرفتم و آماده شدم 
دیدم لیا چمدون شو از اتاق برد بیرون...
@امیر،راستی رهام گفت شب میمونیم..گفت یاشار و میلادو مسعود هم میاین البته با دوستاشون😂ارون و نامزدشم میان😌
&اوکی حله..
@اخ راستی..پرهام و رادینم میان..
&ماشالا همه رو هم میشناسه..باوش بریم..
تو همین فکرا بودم که گوشیم دوباره زنگ خورد..
رهام بود..
&جونم داداشی؟!
+سلام داداش خوفی..
&سلام اقا..مرسی تو خوفی🤣
+بد نیستم،داداش زود  بیا که بریم دیگه..
&الان راه میوفتم..راستی رهام کجای لواسون میریم؟!
+آخرای فشم و اینا چطور؟! 
&هیچی جاش قشنگه😍
سریع کتمو برداشتم و با لیا رفتیم تو پارکینگ..
لیا سوار ماشین شد و منم بعد جابه جایی سوار شدم..
اهنگ دلمو دزدیدی فرزاد و پلی کردم..
شیشه هارو کشیدم پایین..
@وای امیر چقدر حال میده🤪🤪🤪
&😂😂😂😂خیلیییی
نزدیک که شدیم زنگ زدم رهام..
&داداش کجایین..
-اولای گردنه قوچک..
&دیدمتون..
به به..
رادین و ارون پرهام و یاشار و امیرمیلاد و مسعود همه با خانماشون ععع بابا ایول..سینا و فرزاد فرزین با خانمش و فرزاد فرخ و بودن چه شود این سفر ...
رفتیم جلو تر که یکی یکی سلام و احوال پرسی میکردیم و خیلی خندیدیم..
هفت هشت ماشین بودیم تقریبا ..
لیانا ام معلومه با رهام آشتی کردن🤣😍😁😜
همه باهم راه افتادیم تا برسیم به مقصد مورد نظر...
لیانا*
آنقدر داشت بهم خوش میگذشت که نمیخواستم از این حس در بیام 😁
کلا حال میکنم با جمع صدای اهنگ کل فضا رو پر کرده بود بوی عطر رهام دیوونه ترم  میکرد..
تو حالو هوای خودم  بودم یه دفعه رهام گفت:بریم؟!
+کجا؟! 
-اهنگو بخونیم؟! 
+بریم😁
+_بنشین با ناز  ای سوره شیرین عشق دنیا زیباست هر جا برود دین عشق دنیا زیباست اره دنیا زیباست...
بعد از کلی مسخره بازی نگاهم افتاد به رهام. اروم دستمو گذاشتم رو گونش و بعد. اروم بروی لپاش رد رژم و جا گذاشتم..
-لیانااااا😂😂😂
+جانممم😂♥️
_رژ لبی شدم 😂😑
+فدای سرت 😁😅
-نظری ندارم 
یه دفعه امیر اینا از بغل مون رد شدن..
امیر کلا مرض داره 😑
لیا بالای سانروف نشسته بود قر میداد😂😑
عجبا کی آدم میشن اینا 
-اونا جارو لیان😂😂
+ععع اره..قیافه لیا رو نگاه کن تورو خدا 😂😂
-وایییی😂
همه از پشت جوری که پشت سر ماشین عروس بوق بزنن بوق میزدن....
رهامم برای تشکر و مسخره بازی ادای اونارو در آورد 
-پشت سرت یه چیزیه میشه برش داری ؟! 
+اوهوم الان برمیدارم..
وای خدای من یه دسته گل خوشگل بود😍😍😍
+هینننن..مرسی عشقمممم🥺💕
-فداتشم..مامان بچه هام😍
*بی حیا😜
شیشه رو کشیدم پایین و دسته گلو عین این  عروسا بیرون دادم و تکونش دادم 😅♥️
یه دفعه همه از  پشت سر داد زدن:
لیانا...رهام...لیانا..رهام
منو رهامم فقط میخندیدیم 😂😜
امیر و سینا اومد بغلمون ...
سینا:جون  بابا مبارک باشههه...
رهام:همچنین شما...
امیر:لیانا رهاممم به پا هم پیر بشید...
منو رهام:مرسی امیر  جاننننن
لیا: الهی که رهام موهاتو به رنگ دندونات در بیاره 
من:همچنین امیر برای تو 😡
پرهام: مبارکهههههه
رهام بوق زد و رد شدن 
همه دونه دونه.رد میشدن تبریک میگفتن😍😅
حدود نیم ساعت بعد رسیدیم ویلا🤪
همینجوری وسایلامونو تو اتاقا ولو کردیم و راه افتادیم سمت  وسط شهر یعنی دریاچه..
بعد از  بیست دقیقه همه دور هم نشسته بودیم و داشتیم شام میخوردیم😅
منو رهام توی یه بشقاب غذا میخوردیم با یه قاشق😁کلا خیلی نگاهمون میکردن😌 
ساعت شیش غروب بود هوا خیلی خوب و ملایم بود آقا فزرزاد(فرزین) و اون یکی آقا فرزاد و آقا سینا و امیر رهام یه زیر انداز بزرگ و پهن کردن 
ما دخترا نشستیم  یه دفعه امیر میلاد و سینا و فرزاد اینا و یاشار وامیر و رهام اومدن نشستن پرهام و رادینم اومدن...
امیرو رهام دوتا گیتار دستشون بود ‌پرهام و رادین هم کاختن،یاشار ساکسفنشو آماده میکرد سینا و فرزاد فرزین هم تنبک دستشون گرفته بودن 
رهام:لیانا  توام بخون..
لیا:منم میخونم..
نامزد سینا ستاره:منم هستم..
شیوا زن فرزاد فرزین:دخترا مام همخونی می‌کنیم...
بعد از یک دو سه گفتن پسرا شروع کردیم 
اهنگ چک و چونه سارن....

خواب و خیالِ من، شور و اشتیاق من
بی تو به سر نمیشه عشق بی همتای من
کاش بارون بزنه لای موهای بهار
تو کنارم بمونی غم بره از دل ما
چک نزن نه چونه برام نگیر بهونه
بزار دنیا بدونه، عشق میمونه
چک نزن نه چونه آخه دیگه نداری بهونه
حنات رنگی نداره آی دیوونه
چک نزن نه چونه برام نگیر بهونه
بزار دنیا بدونه، عشق میمونه
چک نزن نه چونه آخه دیگه نداری بهونه
حنات رنگی نداره آی دیوونه
سر بزار رو شونه ی من دل من گرمه توعه

 

صحنه خیلی رویایی رو داشتیم رقم میزدیم 
سرمو گذاشتم رو شونه رهام دادم 


این دل دیوونه ی من حواسش پرته توعه
خلوته چشای مستت دوای درد منه
اخمت وقتی که قهری نقطه ی ضعفه منه
چک نزن نه چونه برام نگیر بهونه
بزار دنیا بدونه، عشق میمونه
چک نزن نه چونه آخه دیگه نداری بهونه
حنات رنگی نداره آی دیوونه
چک نزن نه چونه برام نگیر بهونه
بزار دنیا بدونه، عشق میمونه
چک نزن نه چونه آخه دیگه نداری بهونه
حنات رنگی نداره آی دیوونه
بعد از تموم شدن اهنگ رهام لباشو گذاشت رو لبم و بعد چند ثانیه که جدا شدیم گفت:دوست دارم ♥️
همه دست زدن و جیغ میزدن 
رفتیم اهنگ بعدی 
حسین توکلی چتری...
من:

باز که چتری زدی وای چه عطری زدی تا رسیدم بهت هوشم رفت
رهام:

وای از عمق نگات وای از اون خنده هات تا رسیدم بهت هوشم
امیر:

باز که چتری زدی وای چه عطری زدی تا رسیدم بهت هوشم رفت…
لیا:

وای از عمق نگات وای از اون خنده هات تا رسیدم بهت هوشم رفت ♩♬♫
ستاره:

ریزه ریزه ریزه الاناست دلم بریزه واسه اون چشای تیره که دلم بدجوری بهش گیره…
سینا:

دیگه میگه دیره ساعتم داره جلو میره باز بذار دلم همینجوری ازت عشق بگیره ♩♬♫
فرزاد فرزین:

باز که چتری زدی وای چه عطری زدی تا رسیدم بهت هوشم رفت ♩♬♫
همخوانی دخترا :

باز که چتری زدی وای چه عطری زدی تا رسیدم بهت هوشم رفت ♩♬♫
 
فرزاد فرخ:

وای از عمق نگات وای از اون خنده هات تا رسیدم بهت هوشم رفت…
همخوانی دخترا:

وای از عمق نگات وای از اون خنده هات تا رسیدم بهت هوشم رفت…
همه باهممم:

قید دنیارو زدم سر چشمات نگیره به پر دلم یهو پر چشمات ♩♬♫
عاشقی از من دیوونگی از تو خط بکش دور همه عزیز جونم شو…
باز که چتری زدی وای چه عطری زدی تا رسیدم بهت هوشم رفت ♩♬♫
وای از عمق نگات وای از اون خنده هات تا رسیدم بهت هوشم رفت…
بعد از تموم شدن این اهنگ یه دفعه یاشار گفت:
سینا اهنگ دلبر شیرین تو بخون😂
همه خندیدیدم و گفتیم:اره اره 
سینا:اوکی بریم همه آماده ایننننن؟!!!!
همه :بلهههههه
سینا :

دنیام با تو یه دفعه چه جذاب شد واست مردن توی دل من بابا شد
عکس چشمات توی دل من قاب شد ای وای از دست تو ♬♫♪
دوست دارم دلبر شیرینم حالم خوبه پیش تو که میشینم
دل میگیره تورو که نمیبینم ای وای از دست تو ♬♫♪
ای داد از دلم آخه دل وامونده پیش تو که جا مونده این یعنی عشق
ای داد از دلم آخه همه چیمی تو عشق و زندگیمی تو این یعنی عشق ♬♫♪

ای داد از دلم بین این همه آدم دلمو به تو دادم این یعنی عشق
ای داد از دلم عاشقت شدم کم کم چه خبره تو قلبم این یعنی عشق ♬♫♪
با تو هی راه اومدم تا خود ماه اومدم ماه قشنگم
دل تو جای من همه دنیای من ماه قشنگم ♬♫♪
چشمام روته حالم به تو مربوطه اسمم روته عشق من
ای داد از دلم آخه دل وامونده پیش تو که جا مونده این یعنی عشق ♬♫♪
ای داد از دلم آخه همه چیمی تو عشق و زندگیمی تو این یعنی عشق
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
سینا درخشنده دلبر شیرین
همه جیغ زدیم  و کلی مسخره بازی در آوردیم 
امیرمیلاد میرقصید و مام کلی از دستش میخندیدیم 
رادینو پرهام رهامو منو اذیت میکردن 😂
بعد کلی مسخره بازی دیگه تصمیم گرفتیم برگردیم..
........
لباس عوض کردیم و اومدیم وسط ویلا نشستیم..
امیرمیلاد یه فیلم پلی کرد و همه نشستیم  پای تلویزیون 😅
با صدای بلند میخندیدم ‌و هر از گاهی باهم  پچ پچ میکردیم ..
لیا:
کلی داشت با بچه ها بهمون خوش میگذشت خوبیش اینه که امیر اینجا زیاد نمیخوابه 
بچه ها ام به لیانا کمک میکردن که بتونه راه بره و جای شکرش خیلی هست که یواش یواش راه میره 
رهام:بچه ها میخوام ناخدا رو بخونم..
نگاهم رفت رو رهام..
یادش شب تصادف لیانا اومدم..
به قول رهام نا خدا منو به لیانا برگردوند...
همه باهم گفتیم:بخون
رهام:لیانا از ناخدا ممنونم بابت داشتنت و اینکه کنارمی منو بابت همه بدیام ببخش مرسی که تحملم کردی🙃♥️
لیانا:تو همه زندگیمی من جز تو کسیو ندارم 
همیشه ام کنارتم چون وظیفمه🥺♥️ تو ام قول بده تنهام نمیزاری 
رهام:به چشمات قسم که عزیز تر از هرچی ان برام😍
پرهام:زن داداش بسته گریمون گرفت😅😂
رهام:😂😂😂بریم..
امیرو رهام:

کشتی من به گل نشست ناخدای خوبی نداشت تن شکستمو ندید منو رو موج تنها گذاشت ♬♫
به شوق مقصدی قشنگ تنمو به دریا !!!! زدم دستم تو دست ناخدا میگفت که راه رو بلدم
اعتماد کردم بهش عاشقش شدم شدید اما این عشق منو ناخدا هیچوقت ندید ♬♫
این وسط افتادم و کسی منو نمیفهمه ای !!!! خدا کاری بکن ناخدا چه بی رحمه
کشتی بی جون منم که راهو واسه تو ساختم فکر نکن تو بردی نه من به خودم باختم ♬♫
این وسط افتادم و کسی منو نمیفهمه ای !!!! خدا کاری بکن ناخدا چه بی رحمه
کشتی بی جون منم که راهو واسه تو ساختم فکر نکن تو بردی نه من به خودم باختم ♬♫

رد پاهات هنوز روی قلبمه همین !!!! رد پاها نمک روی زخممه
انگاری ساحلم با من همدرده هردومون منتظریم ناخدا برگرده ♬♫
این وسط افتادم و کسی منو نمیفهمه ای !!!! خدا کاری بکن ناخدا چه بی رحمه
کشتی بی جون منم که راهو واسه تو ساختم فکر نکن تو بردی نه من به خودم باختم ♬♫
این وسط افتادم و کسی منو نمیفهمه ای !!!! خدا کاری بکن ناخدا چه بی رحمه
کشتی بی جون منم که راهو واسه تو ساختم فکر نکن تو بردی نه من به خودم باختم ♬♫
همه دست زدیم و کلی تشویق شون کردیم 
لیانا یه دفعه شروع کرد به گریه کردن..
رهام لیانا رو بغل کرد و اروم بوسش کرد...
همه مون بغض کرده بودیم اما 
امیرمیلاد و یاشار رادین پرهام نزاشتن گریه. اینا کنیم پریدن وسط مسخره بازی 
ساعت یه شب شده بود 
همه خدافظی کردیم و رفتیم تو اتاق 

 

 

 

سلام خدمت عشقای خودم 

بچه ستایش هستم و بابت تاخیر بی اندازه پارت عذر میخوام 

عاشقتونم 

پارت های بعد زود تر 😍😍😍😍

سلام 

بچه ها ستایش دو سطر از پارت 24 رو نوشت ، بقیه اش رو خودم نوشتم :|

ببخشید کوتاهه خواستم زود آپ کنم حوصله تون سر نره😊

part24

*رهام*

کلی سر به سر لیانا گذاشتم و اوردمش رو کاناپه نشوندمش...

-عشقم چایی میخوری؟!ً 

+اره نفس

چایی ریختم و کنار لیانا نشستم ..

-لیانا پایه ای یه فیلم توپ ببینیم

+اره اما جونه ننت ترسناک نباشه 

-خخخ. چشم حتما

رفتم سمت لب تاپ و فیلم توفیق اجباری رو پلی کردم..

کنار لیانا نشستم و به فیلم فرو رفتم 

تو کل فیلم هرچند دقیقه یه بار بهم نگاه میکردیم ...

فیلم که تموم شد ، لیانا بین خواب و بیداری بود ، منم از خدا خواسته گرفتمش بغلم و بردم توی اتاق . گذاشتمش روی تخت و پتو رو انداختم روش و پیشونیش رو بوسیدم .

خودمم نمیدونم چِم شده بود خوابم نمیبرد :| 

اوفففف 

گوشیمو با هندزفری آروم برداشتم و از اتاق رفتم بیرون . هر از گاهی این طوری میشم .. آدم خودشم نمیدونه چه مرگش شده 

رفتم تو بالکن و یه آهنگ اسلو پلی کردم .. خدایا مرسی که لیانا رو دوباره بهم برگردوندی ! قول میدم دیگه به قلب پاکش شک نکنم

تا خود صبح عین دیونه ها با خدا حرف زدم و آهنگ گوش دادم . وقتی که حس کردم دارم پس میوفتم رفتم پیش لیانا ؛ دستشو گرفتم و چشمامو بستم ..

لیا :

~سلام لیای خوشگلم صبحت بخیر

×سلام عزیزم . صبح بخیر .. بیا صبحونه رو الان چیدم

~ دست شوما درد نکنه ، بقیه اش رو بسپار به خودم 

باشه ای گفتم و پشت میز نشستم . امیر دو تا چایی ریخت و اومد نشست کنارم . یه لقمه ی عسل گرفت و برد جلو ی دهنم 

~ عسل نمیخوام

×دهنتو باز کن هواپیما داره میاد 

خندیدم و لقمه رو از دستش گرفتم . دوباره لقمه ی کوچولوی عسل گرفت

~ ای بابااا عسل دوست ندارم

× ینی چی دوس ندارم ؟! بخور ضعیف نشی 

دهنمو باز کردم و گفتم :

~ هواپیما فرود بیاد

خندید و تا میخواست لقمه رو بزاره تو دهنم دست مبارکشو یه گاز گرفتم 

× آییییی چرا گاز میگیری ؟ اوف دستم

 در حالی که غش غش میخندیدم گفتم :

~ببخشید عشقم .. فک کردم تو هم عسلی😂

× منتظر تلافی هم باش 

زبونمو براش در اوردم . بعدش عین بچه های خوب بی حرف صبحونه رو خوردیم و جمع کردیم 

×لیا

~ جانم

× نظرت چیه یه سر به رهام اینا بزنیم

~ ایول😍

رهام :

حس میکردم که دور و برم دارن حرف میزدن ولی عین چی خسته بودم و حال نداشتم لای چشمامو باز کنم . در خواب ناز به سر میبردم که حس کردم یه لیوان آب یخ رو صورتم ریخت 

‍- هیییییی

امیر و لیا مرده بودن از خنده و لیانا هم آروم میخندید و سر امیر غر میزد که چرا منو بد خواب کرد :\

- ای امیر مردم آزار! زنده ات نمیزارم ‍! 

× 😂 مرد گنده تا لنگه ی ظهر عین خرس خوابیده هنوز به من میگه مردم آزار .. لیانا من میگم اینو لوسش کردی میگی نه

+عههه خب بچم خوابش میاد 

× چه بچه ی کوچولویی😂

- اصلن سر صبحی چی میخوای اینجا زدی موهای من رو هم خیس آب کردی

×اومدم داداشمو که عین خرس قطبی خوابیده بیدار کنم

-

+ رهام بیا صبحونه ات حاضره 

(لیا) : ~ اووو امیر راس میگه این رهامو خیلی لوس کردی خرس گنده رو

+ خودت خرس گنده ای 😒😬😡

رو به لیانا گفتم :

- عشقم اعصاب خودتو به خاطر این چلغوز ها خراب نکن

و تا امیر و لیا خواستن دهنشو باز کنن ، پریدم تو حموم 😀

باید موهامو میشستم چون آب ریختن روش😐 حس میکنم اگه لیانا نبود ، امیر رو سرم مربا میریخت 😂😐

ولی یبار حتما باید امتحان کنم .. رو سر امیر مربا بریزم ، شایدم .. عسل .. شاید هم خامه کاکائویی 

از فکرای بچه گونه ی خودم خنده ام گرفت..

I’m Setayesh

سلام بچه هااا 

خوبید 

من که اصلا خوب نیستم 

حالمم خوب نمیشه 

مگر اینکه عشقم برگرده 

کسی که دوسش دارم‌

با عشق از جونو دلم مایه میزارم براش 

پارلا خودت بنویس 😭😭😭😭

یه موضوع‌ پیدا کن بنویس 🥺🥺🥺

بچه منو ببخشید شب تا صبح دارم گریه میکنم 🥺🥺🥺💔💔💔😭😭😭😭😭

کمک

بچه هااا

دستم به دامنتون😅😭

ستاسش سر یه موضوع ناراحته و فراموش نمیکنه .. 

الان میگم پارت بزار یا بگو من بنویسم گوش نمیکنه😟

دیگه فقط شما ها میتونین راضی بکنید اش 

کمک میطلبم ! 

هر چی بلدین بنویسین که حالش خوب شه

سلاااام

خوبین ؟

بچه ها به خاطر تاخیر اخیر عذر میخوایم

این پارت ماله ستایشه ولی نا خوشه یکم به خاطر همون !

ولی به زودی میزاریم 

Part 23

لیانا : 

دوباره چشمام خیس شد ..! پگاه لعنت بهت 

~ لیانا جان ، ببین بین منو اون هیچی نیس و ..

-  رهام بسه! ولم کن . میخوام تنها با..

و با گذاشتن لباش رو لبام حرفم تو دهنم موند .. میخواستم پس اش بزنم که اجازه نداد و سرمو‌ بین دوتا دستاش گذاشت و آروم میبوسیدم 

درسته دل خوشی از رهام نداشتم ولی حداقل عطر تن اش میتونست آرومم کنه .  حتی تصور اینکه این لبا به یکی دیگه خورده دیونه ام میکرد که ..

دوباره در با ضرب باز شد . با هول از هم جدا شدیم ! با نفرت به پگاه که جلو در وایساده بود و منو دید میزد ، نگاه کردم و آروم نالیدم :

- رهام این اینجا چی میخواد ؟!

رهام  از ورود یهویی پگاه  از کوره در رفت و گفت :

~ چیه ؟ چی میخوای از جونم ؟!

- وا ! خب عزیزم نگرانت شدم ، مثلا ما نامزدیمااا

~ اه کافیه دیگه بیشتر از چرت و پرت تحویلم نده ، برو بیرون ببینم چی میخای 

باز شروع کردم به گریه کردن ، خدایا این رهام چرا اونجوریه ؟! یه لحظه بهش میگه عزیزم یه لحظه هم پاچه شو میگیره..

همونطوری که زار میزدم ، لیا اومد تو :

+ هییی وای چرا گریه میکنی آبجی ؟

هیچی نگفتم و هق هق هام اوج گرفت ..

+ فدات شم لیانا گریه نکن ! به خاطره همین دختر عموی رهام ناراحتی ؟

-لیا اون منو به پگاه فروخت 😭

+ عه ! ینی چی ؟! تو به پاک بودن عشق رهام شک داری ؟

- آره شک دارم

+ اوف لیانا نمیدونم دیگه بهت چی بگم ! میدونی چقدر وقتی تو کما بودی ، نگرانت بود ؟ بی تابی میکرد و ..

دیگه نخواستم بیشتر از این ادامه بده ، پریدم وسط حرفش و گفتم :

- لیا با امیر آشتی کردی ؟

+ هوف 😔 نه 

- نه ؟! ولی شما که خیلی ..

+ آره میدونم .. ینی .. من .. آشتی کردم ولی .. ولی نمیتونم اونو .. اونو فراموش کنم😭

و بغضش ترکید . بمیرم واسه خواهرم

- ای خدا ببین مارو کی دلداری میده ؟! آروم باش آجی ، درست میشه

+ چی به سر زندگی ما اومد؟😔

- نمیدونم والا .. نمیدونم 

بعد از رفتن لیا ، دوباره سرمو گذاشتم و خوابیدم . میخواستم فقط بخوابم ؛ اینجوری حداقل از مشکلات دور و برم یکم راحت میشم ..

چشامو که باز کردم ، اولین چیزی که دیدم دوتا چشم سیاه بودن که زل زده بود بهم

- اه رهام ترسیدم 

~ سلام خانوم خوابالو ، ببخشید

هیچی نگفتم و برگشتم اون ور

~ لیانا ؟

- هوم؟

~ ناراحتی ؟

- بیخیال رهام

~ عزیزم من دیگه با اون نیستم ، اون فقط میخواد بین مارو بهم بزنه 

- رهام بین ما هیچی نیستش ! در موردش هم درست حرف بزن اون نامزدته

در حالی که دندون قروچه میرفت با حرص گفت :

~ دستت درد نکنه دیگه ! ینی چی بین ما چیزی نیست ؟!

- چیزی بود ! الان نیست 

~لیانا ...

حرفشو ادامه نداد ! فک کنم خیلی عصبی ایش کرده بودم . پاشد رفت و درو هم پشت سرش کوبید !

لیا : 

چند روز گذشت .. 

حال لیانا بهتر بود ، تمرین هایی رو که دکتر برای پاهاش گفته بود رو انجام میداد ، هر وقت رهام بیچاره میخواست کمک اش کنه ، میگفت : نمیخوام ، لیا کمک ام میکنه . و رهام هم حرص میکشید ..

بیچاره خیلی قربون صدقه ی لیانا میرفت و بهش توضیح میداد ، ولی خواهر من که بخواد لجبازی کنه ، خیلی سخت میشه آدمش کرد😐😔

امیر هم همیشه ی خدا پیشم بود . از روزی که اومدم ایران ، یه لحظه هم تنهام نذاشته .  قلبم بخشیده بودش ولی عقلم .. خیلی دو دل بودم . ته دلم از امیر دلخور بودم 

روز آخر بود و چند ساعت بعد قرار بود لیانا مرخص بشه . ولی نمیدونم چرا حس خوبی نداشتم . شاید به خاطر این بود که دلم نمیخواست برگردم لوس انجلس

رفتم اتاق لیانا . لیانا با اخم نشسته بود و رهام بهش کمپوت میداد 😂 . حتما رهام مجبورش کرده که کمپوت بخوره که اینجوری اخم و تَخم کرده 

خندیدم و اومدم بیرون و گفتم که بزار راحت باشن . تصمیم گرفتم برم یکم حیاط قدم بزنم . امیر هم معلوم نبود کجا غیب اش زده 

رفتم حیاط ، ولی بازم حالم خوب نبود . از بیمارستان زدم بیرون . ساعت یازده شب بود و من داشتم تنها تو خیابون قدم میزدم !.. سرمو انداخته بودم پایین و به آینده ام فکر میکردم ، به لیانا و رهام ، به امیر ، به خودم .. که حس کردم یه ماشین کنارم وایساد 

سرمو بلند کردم و دیدم بله ! یه ماشین پر پسر وایسادن و دارن منو دید میزنن ! سرعتمو بیشتر کردم ولی اونا هم با من میومدن ، دیگه داشتم میترسیدم . قلبم مثل یه گنجیشک میزد. آخر سر یکیشون گفت :

∆ کجا داری فرار میکنی خانومی ؟

الان اگه لیانا بود برمیگشت پررو پررو جوابشو میداد ولی من میترسیدم

∆بپر بالا ، قول میدم بهت خوش بگذره 

چشام پر اشک شد تو دلم داشتم فقط به خدا التماس میکردم 

∆ باشه بابا . ناز نکن جوجو . قول میدم پول خوبی بهت بدم 

یهو یه صدای عربده اومد که پرده های گوشم پاره شد !

× بی ناموس ! مگه خودت خار مادر نداری عوضی ؟!

یارو که دید اوضاع خیته ، زد به چاک 

× اه کثافت فرار کرد 

با ترس برگشتم به امیر که پشت سرم وایساده بود نگا کردم ، معلوم بود بدجور عصبانیه چون رگای گردنش زده بود بیرون و داشت نفس نفس میزد 

× تو اینجا چیکار میکنیییی

راستش تعجب میکردم با اون دادی که زد حنجره اش سالم مونده باشه

× گفتم چرا هیچی بهشون نگفتیییی چرا اومدی بیرون 

+ م .. من ..

× د حرف بزن لعنتیییییی

+ امیر داد نزن 😭 

× باشه باشه ، اذیتت که نکردن

+ من .. اومدم بیرون که قدم بزنم و .. اونا مزاحم شدن 

× باشه گریه نکن بیا بریم 

لیانا :

رهام باز قربون صدقه ام میرفت و منم محلش نمیزاشتم . البته برای خودم خیلی سخت بود 

یه ساعت دیگه لیا و امیر برگشتن ، صورت لیا گل انداخته بود و امیر هم میخندید . به لیا چشمک زدم اونم سرشو به نشونه تایید تکون دادم ! ینی با امیر آشتی کردن ! اوف خداروشکر

با کمک لیا رفتم و رو ویلچر نشستم و رهام به جای پرستار هلم میداد ‌، با اینکه بهتر بودم ولی کامل نمیتونستم راه برم . بالاخره ار بیمارستان لعنتی راحت شدم 

- لیا ، میای خونه ی من هاا یکی باید مواظبم باشه 

رهام : ~ پس من اینجا شلغمم ؟! میریم خونه ی من . لیا هم با امیر میره 

- نهههه

~ نه نداریم 

دیگه لال شدم . لیا با امیر رفت ! چه زودم صمیمی شدن 😐 

رهام در سمت منو باز کرد و گفت :

~ بیا بغلت کنم 

- نمیخوام خودم میام 

تا پاهامو گذاشتم زمین ، احساس کردم کردم هر چی انرژی دارم تحلیل رفت 

- آییی

منو گرفت بغلش و با پاش درو بست و رفتیم بالا . نمیدونم چرا دوست داشتم باهاش لج کنم وگرنه از خدام بود برم بغلش 

رهام :

لیانا دیشب بازم لجش گرفته بود که نمیخواد با من نخوابه ، منم به طور خبیثانه ای قبول کردم اما نصف شب بلند شدم و اومدم کنارش خوابیدم 😜

روی چشماش رو بوس کردم که آروم از خواب بیدار شد 

~ سلام عزیزم .. ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم

- سلام ، عیبی نداره .. وایسا ببینممممم نکنه تو دیشب اینجا خوابیدییییی

~آرهههه خودش تو بغل تو 

و شروع کردم به غش غش خندیدن .. بالش رو پرت کرد طرفم و جا خالی دادم 

~ آی پسره ی بی حیا 😒😂😠

- حالا هم برای تنبیه ات هم برای سلامتی خودت مجبوری دو روز بمونی تو رخت خواب 

~ چیییی ؟ نهههه من دق میکنم

- در هر صورت مجبوری ! حق نداری بلند شی از جات ! کاری نکن که بد تر شن پاهات

نالید : - اما رهام..

~ رهام بی رهام ! بشین صبحونه ات رو بیارم

با حرص نگام کرد که خنده ام گرفت ..

لیانا :

بعد از خوردن صبحونه تو تخت خواب حس جسد بودن بهم دس داده بود ! از بیمارستان راحت شدم گیر رهام افتادم 😐 

با زور و زحمت سرمو با کتاب و گوشی گرم کردم ، یه بار میخواستم بلند شم که رهام مچ ام رو گرف 😐

بعد از ظهر که حس کردم رهام این طرفا نیس ، آروم بلند شدم و پاهامو گذاشتم زمین . با اینکه سختم بود ولی بلند شدم و تو اتاق این ور اون ور میرفتم .. خدایا پا عجب نعمتی بود خبر نداشتیم

داشتم ورجه ورجه میکردم که رهام عین جن پشت سرم نازل شد و گفت :

~ به به ! چشمم روشن ! مگه نگفتم از تخت خواب بلند نباید بشی 

- جیغغغغ اه رهام ترسیدمممم ...نمیخوام !میخوام بلند شم 

~باشه پس تو راه برو منم میشینم تماشات میکنم

تعجب کردم ! این رهام هم یه چیزیش میشه ها ! نشست رو تخت و منو نگاه میکرد .. بیخیال به رفتار های عجیب غریبش بلند شدم و یه دور اتاقو زدم .. اونم نگام میکرد ..

خواستم از اتاق برم بیرون تا نشون بدم بیشتر از اینا قوی ام !😎

نمیدونم چی شد ، پام پیچ خورد یا دیگه انرژی نداشتم ، یهو حس کردم نمیتونم دیگه ادامه بدم و داشتم با کله میخوردم زمین ! جیغ زدم و چشامو بستم 

وقتی دستای گرمی دور کمرم نشست ، خیالم راحت شد . آروم چشامو باز کردم ..

افقی تو بغل رهام بودم ! .. نفس های داغ و کشدار اش میخورد به صورتم و حالمو دگرگون میکرد .. زل زدم به لب هاش ..

که سرشو اورد جلو و شروع کرد به بوسیدن .. یه جوری همو میبوسیدیم که انگار میخوایم عوض این همه مدت جدایی دربیاد .. واقعا دلم برای طعم لباش تنگ شده بود !..

مطمئن بودم بعد از این بوسه تسلیم رهام میشم و آشتی میکنیم 

Part22

رهام:
لیانا بعد از کلی گریه اروم شد..
تونستم راضیش کنم که خوب میشه..
اما ته دلم احساس مردن میکردم،اگه برای من نبود هیچ وقت به این روز نمیوفتاد..
غرق افکارم بودم که صدای ضعیفو بی جون لیانا پیچید تو گوشم..
-رُ..رهام...
+جونه دلم،ساعت خواب..
اروم و کوتاه خندید..
-جونو دلت سلامت..ببخشید اذیت شدی..راستی پگاه خوبه؟! 
با این سوالش رسما شکستم😔الهی بمیرم باورش شده دیگه دوسش ندارم 😢
بغض کردم و یهو بغلش کردم..
+الهی من فدای اون حرف زدنات بشم،پگاه کیلو چنده ؟! تا تو..زندگیم..عمرم..جونم،همه چیم کنارمی اونا هیچن..
-اما...خودت گفتی،من آینده تورو خراب کردم..من خیانت کردم..
بعد از کلمه خیانت اشک از چشماش چکید‌..دستشو گذاشت رو قلبش..
ترسیده بهش خیره شدم که گفت:خوبم..
کنارش نشستم و دستاشو گرفتم..
+لینا..تو خیانت نکردی عشقم..رادمان اومد همه چیو توضیح داد..نمیدونی من چه حالی داشتم،دلم میخواست چشماتو باز کنی،نگام کنی بگی رهام همه چی تموم شد..
با یاد آوری اون چند روز دیگه‌ نتونستم جلو خودمو بگیرم،اشکام دونه دونه رو گونه هام سر خوردن..
-رهام..جونه من..گریه نکن،ببین خوبم به خدا..فقط فلج شدم..مرد که گریه نمیکنه،اینجوری میخوای پشت زنت باشی با گریه؟!..بابای اون دختر با هزارتا امید قراره بدش به تو..
از حرفاش فقط عذاب میکشیدم،یعنی فکر میکنه سر پا نمیشه؟!..
انگار خودشم داشت گریه میکرد..
+خدانکنه..تو فلج نشدی..بعدم خانم خونم تویی..خیالت تخت که تو هر شرایطی پشتتم🥺♥️
-خودتو گول نزن،من سرپا بشو نیستم..تو حقته ازدواج کنی..قول مردونه که تو خواستگاریت منم هستم..
دیگه کم کم واقعا داشتم میترسیدم..
+چی میگی لیانا؟!.امکان نداره یا تو یا هیچکس..تو خیلی ام خوبی!!!!..سه شب بالا سرت زجه میزدم..تو نمیدونی نبودنت چقدر درد داره..لیانا موقعی که‌ همه میگفتن روزای آخره خوب ببینش..قشنگ نگاهش کن..میدونی تا مرز مردن میرفتم....
گریه م شدت گرفت..
مرد بودم درسته..
اما دیگه تحمل نداشتم..داشتم خورد میشدم..عقده های نبوندشو داشتم خالی میکردم...
گوشه آستینمو گرفت و منو کشید تو بغلش،چون رو تخت نشسته بودم..سرم فرود اومد روی شونه هاش..بین گردنو شونه هاش..
دستای لیانا دورم حلقه شد،منو به خودش چسبوند..
الهی فدای اون دلت بشم..
تو نباشی منم نیستم..
تو که میدونی جونم به نفسات گره خورده!!!!
اروم لباش رو گونم فرود‌ اومد و لب زد:دیگه تنهات نمیزارم قول‌ قول عشقم..
یکم اروم تر که شدم..خودمو از بغلش در اوردم..
شروع مردم باهاش حرف زدن..
از ته دل میخندوندمش..
وقتی میخندید انگار دنیام جذاب تر شده بود..
لیانا:
از وقتی چشمامو باز کردم..
یه لحظه ام تنهام نزاشته،همش کنارمه..پیشمه،کنارش حالم خیلی خوبه..
تو حالو هوای خودم بودم و در حال ور رفتن با گوشیم..
-رهام..تو این مدت ترکوندی این گوشی بد بخت منو😂
+نه بابا..عع به من چه 😂امیر خرابش کرد😂
-چرا همیشه کاراتو میندازی گردن امیر،زشته..بیچاره امیر..
+عع اینجوریاس پشت برادر شوهرتی نه!!! 
-بله،بنده خدا مظلومه،هیچی نمیگه‌ تو مردم آزار اذیتش کن..
یهو یکی در حالی که میخندید جیغ زد اومد تو اتاق..
لیا بیشعور..
در حالی که نفس نفس میزد گفت:ای...ببخشید..معذرت میخوام...وای..از..دست این امیر..
امیر اومد پشت شیشه..
*میگیرمت..در میری نه؟!..
لیا در حالی که زبون درازی میکرد به امیر گفت:زهی خیال باطل مستر مقاره😂😂😂
*من یه زهی خیال باطل نشون‌تو بدم،اون سرش نا پیدا 
&شتر در خواب ببیند پنبه دانه😁😁😁
-اقااااا..امیر بیا این لیا ببر راحتشیم با این موهاش😂😂
+راست میگه‌ امیر..زن منو اذیت نکنین..
نخدی خندیدم و به جفتشون زبون درازی کردم..
امیرو لیا همچنان در گیر بودن که امیر گفت کاریش نداره اونم دویید بیرون...
چند دقیقه گذشت...
رهام سرشو تکیه داد به کاناپه ای که روش نشسته بود کم کم چشمامون گرم شد..
دستامون تو دست هم قفل بود..
که صدای جیغ جیغوی یکی مانع خوابیدنم شد..
صدا نزدیک‌ و یه دفعه در باز شد...
پگاه!!!
^رهامم..عشقم..عزیزم تو پیش این چیکار میکنی؟! مگه نگفتی امشب میریم بیرون..
بغض کردم..
رهام..
بازم گول خوردم..
اشکام جاری شد..
رهام یه نگاه به من کرد و رفت سمت در..
روبه پگاه گفت:عزیزم برو بیرون،بریم حرف میزنیم..
شکستم..اخه به اینم میگن عزیز😭
همینجوری که گریه میکردم به خودم قول دادم دیگه حرف نزنم من علاوه بر اینکه افلیجم لالم هستم..
رهام بعد چند دقیقه ...
+راستی..نگفته ‌بودم بهش..اما الان کات کردیم فهمید دیگه....
صدای گریه هام بلند شد..
رهام بغلم کرد از پشت که پسش زدم..................

 

سلام بچه ها🙋

اومدم یه عذرخواهی کنم سر تاخیر پارت ..

درس ها و فلان ، یکم سخت میشه . یه جای رمانم باید با ستایش مشورت میکردم که انگار تو خوش گذرونیه

در هر صورت ببخشید و منتظر پارت های خفن باشید 

#parla