💜🖤Part5🖤💜
^^رهام^^
اروم رفتم سمت خونهه و در زدم..
یه پسر جوون قد بلند اومد بیرون..
پسر:سلام بفرمایید؟!
من:سلام من از طرف لیانا اومدم..
پسر:لیانا کدوم خریه!!!!
من:مودب باش گفت. اگه باورت نشد از طرف اون اومدم بگم رادمان و شبای پارتی و اینا ...
پسره یکم فکر کرد گفت: خوش اومدی بفرمایید داخل
یه ممنون گفتم و رفتم تو...
خونه خیلی قشنگی داشت اصلا هم بهش نمیخواد تو پخش مواد باشه..
من:ببخشید من این سوالو میپرسم..
پسر:نه بفرمایید جانم..
من:شما اشپزخونه مواد داری
پسره خندید گفت:نه لیانا بعد رادمان گند زد به خودش!
سری تکون دادم که ادامه داد
-نه من آشپز خونه ندارم تو کار موادم نیستم اما از یکی میگرفتم و میدادمبهش چقدر هم گفتم و نصیحت کردمش اما کو گوش شنوا!!!!!!!!
+الان پیش منه داره ترک میکنه!
-چقدر خوب خدا خیرت بده دختر جوونه حق زندگی داره اما....
یه پوف از سر اصبانیت کشیدم و گفتم:خیالتون راحت!
بسته های متادونو داد بهم
گفتم چقدر میشه که گفت اینا مال خودشو فقط امانته دستم و اینا...
از آقا تشکر کردم و خداحافظی کردیم..
سوار ماشین شدم..ضبطو روشن کردم...
صدای اهنگ پیچید تو گوشم
گرشا رضایی..دنیامی
دنیامی تو مثه نفس میمونی هر جا همرامی
میدونی تموم زندگیمی دنیامی دیگه چی بگم بمونی و نری
شاید شد شاید موندی و دوباره هر چی باید شد
نگو هیچی رو به راه نمیشه شاید شد دیگه چی بگم بمونی و نری
نگاهم کن یه نگاه تو میتونه زندگیم باشه
تو که بودنت میتونه دلخوشیم باشه بذار حس کنم همیشه دارمت
نگاهم کن بذار زندگی دوباره با تو برگرده
ببین عشقمون روزای سختو طی کرده بذار حس کنم همیشه دارمت
دانلود آهنگ گرشا رضایی دنیامی
دیگه داره بد میشه ولی من نمیخوام از تو یک قدم دور شم
بخوامم نمیشه جز تو با کسی جور شم دیگه چی بگم بمونی و نری
توی دلم آتیشه نمیخوام بدونی حالمو تو این روزا
کسی چی میدونه از یه آدم تنها دیگه چی بگم بمونی و نری
نگاهم کن یه نگاه تو میتونه زندگیم باشه
تو که بودنت میتونه دلخوشیم باشه بذار حس کنم همیشه دارمت
نگاهم کن بذار زندگی دوباره با تو برگرده
ببین عشقمون روزای سختو طی کرده بذار حس کنم همیشه دارمت......
همش تو فکر لیانا بودم..
چقدر این آهنگه قشنگه!!!!
این روزا همش تو فکرشم...
دو روزه اومده اما انگار ده ساله...
اه اصلا ول کن...
بعد چند دقیقه رسیدم...
کلید انداختم و رفتم بالا...
در خونه رو باز کردم..
خونه ساکتِ ساکت بود...
بعد چند ثانیه صدای گریه لیانا میومد!!!!
انگار داشت با کسی حرف میزد!!!!
-چرا...چیشد یهو...ما خوب بودیمممم!!!
+ببین لیانا تو دختر بدی نیستی من عاشقت نیستم مشکل اینه
-چرا..منو به خودت وابسته کردی..تو که تهش میخواستی بری!!!!!!
+خب من چه میدونستم بعدم الان دیگه دارم ازدواج میکنم اصلا دیگه دوست ندارم شمارت رو گوشیم بیوفته.خانمم ناراحت میشه!!!!!
از این همه بد بختی لیانا بغضم گرفت..!!
آدم تا چه حد مهربون مثله لیانا آدم تا چه حد بد جنس لنگه این بیشور 😔
اروم رفتم سمت اتاقش..
در زدم..
-بفرمایید
رفتم تو..
*ساعت خواب...
-ممنونم..
*چرا گریه میکنی اخه!!!!!
و رفتم نشستم جلو پاش..
یه دفعه بغضش شکست و پریشونی گفت :داره ازدواج میکنه...
نمیدونم چرا احساس کردم نیاز به دلداری داره...
بغلش کردم..
سرشو گذاشت رو شونه هام و گفت:چرا...اون.نبایدمیرفت..ما همدیگرو دوست داشتیم..
منم بغضم شکست و هم پاش گریه میکردم...
*گریه نکن لیانا رفت دیگه لیاقت تورو نداشت...
اروم پشتشو نوازش کردم..
بازم باهاش حرف زدم..
*تو نباید با زندگیت واسه اون آدم بازی کنی که،تو باید امیدوار باشی عزیزم نمیشه که به این گریه هات ادامه بدی!!! باید قدر لحظه های زندگیتو بدونی به این فکر کن قراره ازدواج کنی و عاشق بشی یه زندگی برای خودت تشکیل بدی...
احساس کردم اروم شده..
از خودم جداش کردم و اشکاشو از تو صورتش پاک کردم..
-رهام من گشنمه!
با این حرفش خندم گرفت و جفتمون زدیم زیر خنده
*چه عجب...پاشو..پاشو بیا بریم یه چیزی بخور!!
با ذوق بلند شد گفت:اخ جون!!!
^^لیانا^^
بعد از خوردن کلی خوراکی..
دوباره اون احساس بد اومد سراغم..
دوباره حالم بد شده بود..
عرق کردم و احساس حالت تهوع بدی بهم دست داد ...
دوییدم توی دستشویی..!!!
دو دقیقه بعد رهام اومد در زد...
*زنده ای؟!..
-اره...حالم بهتره😖
آب زدم به دستو صورتم و درو باز کردم اومدم بیرون..
رهام یکم براندازم کرد...
*بیا این ابو بگیر یکم نفس بکش...بیا این متادونم بگیر...
با ذوقو شوق ازش تشکر کردم..
قرصو تو دهنم گذاشتم لیوان ابو یه نفس سر کشیدم..
نفس عمیق کشیدم..
رفتم سمت اتاق..
دراز کشیدم رو تخت و گوشیمو تو دستم گرفتم..
اهنگ سارن کنارتم پلی کردم...
دوباره اشکام.....دوباره گریه هام... دلتنگیم نسبت به رادمان اومد سراغم..
دلم براش تنگ شده بود...
دلم واسه تاب بازی کردنمون...
واسه تو ی بشقاب غذا خوردنمون...
واسه بد جنس بازیاش..اینکه پاستیلامو میخورد...
واسه اینکه....
خدایا چرا اخه...چرا یه همچین کاری و باهام کردی...
خدایا من عاشق شدم گناه نکردمممم😭
من فقط میخوام کنارم باشه...
کارم شده گریه کردن..
از همه متنفرم...
ای کاش بخوابم دیگه بلند نشم 😏😒😞
بعد کلی فکر کردن..
تازه خوابم برد.........
********
با حس اینکه یکی داره صدام میکنه بیدار شدم!!!
لای چشمامو باز کردم و با حرص گفتم
-خوابم میاد...
رهام با خنده گفت
*پاشو ببینم..ناهار نخوردی ساعت دو بعد از ظهره
-ای بابا...باوش
*افرین دختر خوب
رفتم دستشویی به صورتم به آب زدم و رفتم پیش رهام تو آشپز خونه
-سلام
*سلام ساعت خواب
-ممنونم..
*بیا بشین ناهار قرمه سبزیه !!!
خوشمزه نگاهش کردم و گفتم:عاشق قرمه سبزیم!!!!
رهام خندید و گفت:اوهوم..منم همینطور
-رهام کاری نداری انجام بدم..
*چرا دارم..اگه میشه دوغ و سالاد و از یخچال بده!!!
-چرا نشه...الان میارم...
همه چیو چیدم رو میز و نشستم روبه روش..
و مشغول خوردن شدیم..
-ام..رهام من امروز میخوام برم بیرون!!!
*کجا سه سلامتی!
-خب یه جایی دیگه!!!
*باشه...برو!!!
یکم شک کردم..
چطور ممکنه بزاره برم...
اما خب...به دلم بد راه ندادم و تشکر کردم 😂🥰
رفتم تو اتاقم آرایش کردم و اماده شدم..
گوشی و هندزفری وسوییج ماشینمو برداشتم...
رفتم با رهام خداحافظی کردم و رفتم
^^امیر^^
صبح با لیا بلند شدیم..
صبحونه خوردیم...
و قرار شد بریم ناهار بیرون از اونورم تا شب بریم دور دور....
-خب چی میخوری لیا..
+فرقی نداره...
-کباب لقمه میخوری؟!
+اره عزیزم
غذا رو سفارش دادیم
تا غذا رو بیارن کلی حرف زدیم
بعد ناهار هم رفتیم سینما.....
-تورو خدا قیافشو نگاه کن 😂😂😂😂
+امیر اونجاروووو😂😂😂
نامرد از پفیلا هام خورد...
دستمو کردم تو ظرف پفک هندیاش
که یکی زد به بازوم و گفت:خیلی بدی
-تو بد نبودی پفیلامو خوردی؟!😂😂😂😂
+عععع من فرق میکنم تو از مال من برندار😂😂😂
-باشه حالا نزن منووو😂😂😂
قیافشو مظلوم کرد گفت:بوسم کن
خندیدم و اروم بوسش کردم...
بعد فیلم.......
+بریم شهر بازیییییی
-باشه بریم عشقم 😘
توراه یه اهنگ خفن گذاشتم ....
دنیام شدی رفت-پارلا بند
حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم مینویسم امضا میکنم میمونم.........
لیا شروع کرد به دابسمش گرفتن و کلی مسخره بازی در آوردیم...
رسیدیم شهر بازی......
-اول چی سوار شیم
+بریم ترن هوایییییی
-بزن بریم...
رفتیم ترن هوایی سوار شدیم...
-لیا هرچی دوست داری جیغ بزن...
+باشه توام هرچقدر دوست داشتی بهم بگو عاشقمی.....
اومدم حرف بزنم که نصفه موند و ترن راه افتاد...
اولاش خیلی اروم بود یعنی خوب بود بعد نزدیک یه پیچ شدیم که داد زدم:
-لیا خرهههههههه...عاشقتمممممم.....
لیا یه خورده چپکی نگاهم کرد و داد زد:امیر اولااااااااغغغهههههههههه...من بیشتررررررررر
کلی جیغ زدیم و خندیدیدم...
بعد که ترن تموم شد وقتی اومدیم پایین سر مون شدید گیج میرفت
+امیر بریم پشمک بخریم بریم چرخو فلک..
-اخ جون پشمک...😋😋🥰🥰
با لیا رفتیم پشمک خریدیمو رفتم چرخو فلک..😂
^^رهام^^
بعد از اینکه لیانا رفت بیرون منم پشت سرش دوییدم...
خیلی یواش رفتم که منو نبینه...
بعد از اینکه سوار ماشین شد و راه افتاد منم راه افتادم...
چه دست فرمونی داره!!!!
هرچی گاز میدادم مگه بهش میرسیدم؟!!!!
انقدر رفت و رفت تا از کرج خارج شدیم..
بعد نیم ساعت بغل یه پارک نگه داشت...
پارکه خلوت خلوت بود پرنده ام پر نمیزد رفت نشست روی یه تاب..
تاب میخورد...
هندزفری شو گذاشت تو گوشش و بعد چند دقیقه شروع کرد به گریه کردن...
نچ....
داشتم از دور نگاهش میکردم..
یه دو ساعتی شده بود بی وقفه گریه میکرد...
تصمیم گرفتم زنگ بزنم بهش
نشستم تو ماشین و شمارشو گرفتم...
بعد دوتا بوق برداشت...
-سلام جانم
+سلام لیانا خوبی کجایی
-مرسی خوبم تو خوبی؟! من...ام...الان راه میوفتم..
+باشه بدو..شام چی میخوری؟!
-شام الان یه تصمیم گرفتم...بزار الان میام..بهت میگم
+باشه..مراقب خودت باش..میبینمت
-توام همین طور باشه 🤪
خیلی سریع راه افتادم که برم خونه منو نبینه؟!!!!!!
**************