لیانا 
از حموم اومدم بیرون..
وایییی...
عطسه..
دو سه تا عطسه کردم..
فکر کنم سرما خوردم..
آستین های لباسمو بالا دادم..
یه راست بعد از برداشتن گوشیم رفتم تو حال..
خودمو پرتاب کردم رو کاناپه بغل رهام..
که سرش تو گوشیش بود و گفتم: عشق من چَکار میکنی ؟! 
رهام گوشیشو قفل کرد و روبه من خندید..
-تورو نگاه میکنم..
+اوهو..جمله سنگین بود سکوت..
-لیانا ؟!
+جونه دله لیانا؟! 
رهام خندید و-یه دونه بوج میدی..😂💋
-نه خیر..
+یه دونه..توروخدا..
-نی دم..😂😂😂
+مطمنی دیگه..
-اوهوم..
پرید دنبالم کرد..منم میدوییدم و میخندیدم...
نفس کم اوردم و یه جا گفتم:یع..دقه....ای..خب..باش..فقط..یه..شرطی داره..
+چه..شرطی...
-بدو منو بگیر....
صدای خنده هامون اوج گرفت آنقدر بلند بلند میخندیدم که دیگه نفس نداشتم..
تاحالا آنقدر تو عمرم نخندیدم..
تند تند از پله ها بالا رفتم...
اخ اخ رسیدم ته خط 
+لیانا خودت تسلیم شو..تا..حمله با بوس رو آغاز نکردیم ..
-چشم..چقدر شوخ شدی تو؟؟؟!!!
+من که گفتم اگه شوخ بشم نمیتونم جمعم کنیااا..
خندیدم..
با پای خودم رفتم جلو...
رهام افقی بغلم کرد...
یه کوچولو نگاهم کرد..
زیر لب یه چیزایی گفت و..
اروم لبای داغ شو رو لبام گذاشت..
عمیق و با دووم ازم لب گرفت..
+خودت با پای خودت اومدی تو تله...
-اره..اگه این تله،تله توعه با جونو دلم میام..
یکم نگاهم کرد و گفت+چرا دوباره داری داغ میشی لیانا؟؟نکنه سرما خوردی؟؟ 
همون لحظه عطسه کردم..
+وای لیانا بگردم سرما خوردی!!!!
-خدانکنه..خوب میشم عشقم 
+باید بشی...
خندیدم 
-قصد نداری منو بزاری پایین..
+اع..چرا بیا..
اروم گذاشتم زمین..
از پله ها رفتیم پایین نشستیم رو کاناپه..
+لیانا پایه ای فیلم ببینیم..
-فیلم چی..
#رهام 
+فیلم وحشتناک...
-نه..عمرا..یه شب دیدم واسه هفتصد نسلم‌ بسته!!!
بلند خندیدم 
+نترس دیگه..من هستم!!!
-خب..بخاطر تو..باش
لپشو کشیدم گفتم:مرسی نفسه رهام 
لیانا رفت  فلششو زد به تلویزیون و فیلمو پلی کرد...
دوتا پتو مسافرتی که بغلمون بودو یکی شو لیانا پیچید به خودش اون یکی رو هم من..
نفری یه دونه از این لیوان گنده ها نسکافه درست کردیم .
با شکلات‌ شیری میخوردیم..یک ساعت از فیلم گذشته بود..
یه نگاه به لیانا کردم که با شوک به تلویزیون نگاه می‌کرد..
داشتم میترسیدم.. 
اخه خیلی محو شده بود...
یه جاش یکی از پشت اومد که به اون زنه حمله کنه.. 
گردن دختره رو با شمشیر زد..
لیانا جیغ بدی زد...
منو بغل کرد و خودشو محکم چسبوند بهم..
بغلش کردم..
+گریه نکن..لیانا منو ببین..واسه چی گریه میکنی اخه..
-رهام..من..هی..میگم میترسم..تو گیر..میدی..
+خب ببخشید نفسم نمیخواستم بترسی..
تلویزیونو خاموش کردم..
لیانا همینجوری تو بغلم بود..
اروم و بی صدای نوازشش کردم 
سرش رو شونهام بود..
یواش یواش با نوازش های من چشماش سنگین شد..
اروم چشماشو بست..
بعد چند دقیقه صدای نفسای آرومش میومد..
الهی فدای اون خوابیدنت بشم
(خدانکنه)
چرا آنقدر با نمکی تو..
بغلش کردم و راهی اتاقمون شدم..
اروم خوابوندمش رو تخت دو نفره..
پتورو از زیر پاهاش رد کردم کنارش دراز کشیدم..
تو بغلم فشردمش و بعد چند دقیقه انگار داشت خوابم میبرد....
امیر 
با لیا وارد‌خونه شدیم..
اخیش چه روزی شد..
یهو لیا گفت:امیر..اینا چجوری عاشق هم شدن..
@من میدونستم..از نگاه رهام تو آخرین قرار مون فهمیدم..عاشق رهام شده..لیانا ام کلا معلوم بود رهام بعد رادمان به دلش نشسته..
*خیلی خوبه دیگه..
@اهان..اون دعوا بود!! اون شب رهام اومد دنبال لیانا..رهام موهای لیانا رو بوس کرد..از انورم خوابوندش رو پاهاش!!!!
لیا خندید و گفت:خوبه دیگه..اجیمم از دست رفت..رهام اومد کمکش کنه ترک کنه..خودش معتاد لیانا شد😂😂😂😂
اروم اروم رفتم سمتش و گفتم:منم معتاد توام دیوونه!!!! 
لیا لباشو رو لبام گذاشت..
منم پرو از خدا خاسته..شروع کردم به همراهی..‌
بعد چند دقیقه با لیا رفتیم بخوابیم..
اروم تخت دراز کشیدم و مشغول تماشای مو شونه کردن لیا شدم..
@لیا؟!
*جون دل
@چرا موهای تو آنقدر بلنده موهای لیانا کوتاه..
*ام..جریان داره..لیانا سه سال پیش به مامان بزرگمون خیلی وابسته بود موهاش از منم لیانا بلند تر بود یعنی تا بالای زانو مو داشت..مامان بزرگمون موهاشو بلند کرده بود و از اونورم همیشه به عشق اون می بافت..
ومامان بزرگ که فوت کرد لیانا ام با قیچی موهاشو کوتاه کرد..
*وای..چه بد..من جاش بودم اصلا این کارو نمیکردم..
@اره اما خب اون خیلی وابستگی شدید داشت وقتی موهاشو میدید یاد مامان بزرگ میوفتاد..
*اخی..دلم سوخت..
@نه بابا 
لیا اومد تو بغلم و چراغ خواب خاموش کردیم..
#لیانا
صبح....
با صدای ضعیف که به گوشم میرسید چشمامو باز کردم..
رهام داشت با یکی حرف میزد..
یه چیزی گفتو خندید..
+نه بابا...منم خیلی دلم تنگ شده..حتما....باشه میام....اراک چه خبرا......چه عالی...آبادان چی مادرشون زنگ نزد؟؟؟...
از حرفاش فهمیدم باباشه!!! 
پدر شوهر آینده...^_^
رهام تلفنش تموم شد..
اروم اومد بغلم نشست..
فکر کرد خوابم..
شروع کرد..
+یادش بخیر..آخرین باری که اینجوری خوابیده بودی..چقدر قوربون صدقه اون صورت ماهت رفتم..
یهو چشمامو باز کردم..
رهام بلند بلند خندید و گفت:سلام خانم خوش خوابم..
_سلام عشق قشنگم..پس اون روز که تب کرده بودم.. توهم نزده بودم.. واقعا‌ عاشقم بودی !!!!
+ععع..مگه بیدار بودییییی!!!!!
-اره باو..فکر میکردم اثرات تب و هپروتیه!!! اما نه...
رهام خم شد و گونمو اروم بوسید..
خندیدم..
+پاشو عزیزم..بریم صبحونه بخوریم..
-باوشه😍
رهام رفت پایین منم موهامو شونه کردم و بعد بستنشون صورتمو شستم رفتم پایین..
رهام نشسته بود..
منم رفتم تو آشپز خونه و وسایل صبحونه رو پهن کردم...
رهام اومد سر میز نشست..
+لیانا تخم مرغ میخوری؟! 
-اوهوم..
رهام. بلند شد و ماهیتابه رو برداشت...
+عشقم کره و تخم مرغ لطفا...
-چشم 
همه رو دادم بهش و بعد چند دقیقه یه نیمرو مشتی تحویلم داد..
با عشق برای رهام لقمه گرفتم..
رهام نصفش کردو گرفت+نصف تو نصف من..بیا..
و لقمه رو تو دهنم گذاشت..
منم لقمه رو بردم سمت دهنش..
ایییی..
گازم گرفت..
-خیلی بیشوری!!!! 
رهام بلند خندید و گفت دستات تپله گاز گرفتنش از صدتا نیمرو خوردن مزش بیشتره!!!! مخصوصا الان که دوست شدیم!!!
-خیلی پروییییی...
+یو تو عشقم..دیگ به دیگ میگه‌ روت سیاه..
-دارم براتتتت..جواب بله میخوای دیگه..آقای دیگ رو سیاه 
رهام خندید و گفت+بچرخ تا بچرخیم..اما تو چپ بری راست بیای آسمون رو زمین بیاد زمین بره آسمون تو فقط فقط خانم خودمییی و بس!!!
-تو ام شوهر خودمییییی..رهام عشقم...بریم ایران کتان...
+ خانم هادیان منییی..اره بریم...
-بزن بریم آماده بشیم..
+لیانا میدونی مانتو شال خیلی بهت میاد تا هودی و نمیدونم شلوار لش..
-واقعااا!!!
+آرایش کمم بهت میاد..اصلا بیا بریم مانتو هاتو من انخاب کنم 
رفتیم تو اتاق رهام کمدم و نگاه کرد..
+این مانتو سبزه تو بپوش با شال مشکی خیلی خوشگل میشی..یعنی خوشگلی خوشگل تر میشی!!!!
خندیدم و گفتم-رو چشمم!! 
رهام بوسم کرد و رفت بیرون!!!
خندیدم و یه دیوونه دوست داشتنی نثارش کردم..
شلوار کتون ذغالی مو پام کردم و یه شومیز سبز هم تنم کردم..قسمت زیادی از موهامو درست کردم‌ و حالتی گذاشتم از شالم بیرون باشه!!
شال حریر سه متریمو سرم کردم..
و چون از قبل درست آرایش کرده بودم کیف سبز و کتونی مشکی پاشنه مخفیمو پام کردم..
بعد از انداختن زیور آلاتم رفتم بیرون...
رهام اومد ..
+ببین به عشق تو لباسامونو ست کردم..چقدرم که خوشگل شدی شانس بیاری نخورمت...
_ای جونم قوربونت برم من الهی توکه خوشگل‌تر شدی ..
+خدانکنه خیر شما جذاب تری...
دست تو دست رهام رفتیم بیرون..
*****
ضبط ماشینو روشن کردم..
اهنگ آتیش فرزاد فرزین و گذاشتم و وولم دادم..
-رهام جان..یکم پاتو بزار رو گاز چیزی نمیشه که!!!!
+بهم ریخت چشمات شهرو حسابی با هر حساب کتابی تو آتیش رو آبی...
خندیدم و گفتم:یه دونه حساس من عشق من خاص من چقدر میایم ما بهم 
+یه دونه من خاستنی عشق دوست دانشتنییییی!! 
خندیدم و..
بعد چند دقیقه وارد اتوبان شدیم...
***********
بعد از کلی خرید..
که البته رهام برای خودش منم برای خودم..
داریم برمیگردیم خونه...
+من گشنمه لیانا..اکبر جوجه یا تمیشان؟! 
-منم همینطور..چه میدونم هرجا نزدیک تره خیلی گشنمه...
اهنگ بعدی پلی شد..
اورگن-Bay Dogru..
(خیلی قشنگه پیشنهاد میکنم گوش کنین) 
+عع به به فکر نمیکردم ازین آهنگا تو گوشیت داشته باشی!!!!
-خخخخ..اره خیلی دوست دارم..
+منم تورو دوست دارم..
-من عاشقتم..
+من بیشتر 
یک ساعت بعد.........
بعد ناهار خوردن رفتیم خونه و تصمیم گرفتیم بعد نیم ساعت بریم جنگل به گفته رهام ساعت ۴باید میرفتیم..
من خوابم نمیومد..
رهام خوابش برد رو کاناپه..
اخی..طفلکی خسته شد..
ظرفارو شستم و یکمی سالاد ماکارانی درست کردم برای شام و گذاشتم تو یخچال... 
رهام بیدار شد..
رفتم اتاق و مانتو سرخابی و شلوار سفیدمو و با شال حریر سفید سرخابی مو سرم کردم و دوییدم...
رهام:
خیلی خسته بودم.. 
توان رانندگی نداشتم..
+لیان..تو میشینی..
-لیان😆...اره میشینم 
+اره دیه مخفف..
-مرسی 😍 
نشستیم...
و لیانا راه افتاد..
_رهام..یه اهنگ بزار...بعدم کجا برم؟!نمک آبرود!! سیسنگان؟!
+چشم..نمک ابرود بهتره..تمیز تره!!! 
-باشه..
اهنگ دلمو دزدیدی فرزاد فرخو پلی کردم...
 و باهاش میخوندیم..
بعد چند دقیقه رسیدیم!!!
از ماشین پیاده شدیم زیر اندازو پهن کرد لیانا..منم هیزوم هارو چیدم و یه کوچولو الکل پاشیدم روشون لیانا اومد سمتم و خندید..شال گردنشو انداخت گردنم و زیپ سوییشرتمو داد بالا تر..
-مواظب باش سرما نخوری...
+چشم عشق نگرانم.. 
-چشمت بی بلا..
کلاه سوییشرتمو انداخ رو سرم..
اروم کنارش نشستم..پتو رو دور خودش پیچیده بود..
وقتی دید اومدم کنارش نشستم پتورو باز کردو دور منم پیچید،..
اروم  لبخند زدم..
+من چیکار کردم لیانا..
-چی؟!
+چیکار کردم که خدا تورو بهم داد..
-الهی فداتشم من،من که چیزی نیستم عشقم تو لیاقتت زیاد تر از این حرفاس !!! 
+این چه حرفیه؟! تو همه دنیای منی !!!تو با ارزش ترین هدیه خدایی!!!! 
-توام همینطور...حتی بیشتر الان عزیزترین و نزدیکترین آدم زندگیمی..رهام تو شدی همه دنیام..عشقتو به پوست و استخونو جونم نفوز کرده.. تو نمیدونی موقعی که میخندی شهرو بهم می‌زنی با اون چشمات..
+تو آخر دیوونم میکنی!!!
اروم خندیدو گفت:الهی فدای اون خنده‌ات...
+خدانکنه..
اروم لبامو گذاشتم رو لباش و بی وقفه میبوسیدمش..
با عمق و با دَووم همراهیم می‌کرد..
این عشقه!!! 
بعد از اینکه نفس کم آورد پسم زد..
اما هنوز تو بغلمه..
لیانا یه اهنگ قشنگ عاشقانه پلی کرد...
سینا درخشنده حس قشنگ...
با هم همخونی میکردیم و اروم اروم دکون میخوردیم..
رفتم سمت هیزم ها..
روشن کردم‌ آتیشو و دوباره کنار لیانا نشستم...
لینا داشت پرتغال پوست میکند...
و تیکه تیکه میداد به من..
-از بچگیم آرزو داشتم با عشقم بیام شمال براش پرتغال پوست کنم،قوربون صدقش برم...مواظب باشم آقامون سرما نخوره..
_این کارایی که برای من میکنی برای رادمانم میکردی؟!
یهو رنگش تغییر کرد و با ناراحتی گفت:نه..اون آنقدر خشک بود و کم لطف ...موندم چجوری دوستش داشتم‌
اما رهام..تو آغوشت فرق میکنه..منبعه مرفینه!! من زندگیم‌بدون تو مزه زهر میده!!!!! نمیدونی روزی که پگاه اومده بود وقتی بهش دست دادی و وقتی نگاهش کردی و کنارش نشستی من چجوری مردم ‌ زنده شدم...:((
یهو رد زیر گریه...
بغلش کردم...
+اون دختر عمومه..اما تو نفسمی گریه نکن..لیانا!!گفتم بهت وقتی گریه میکنی کل دنیامو بهم میریزی...
-......
بیشتر به خودم فشردمش و روی موهاشو بوسیدم.. 
یکم‌ بعد اروم شد و سرشو از روی سینم برداشت..
-دوست دارم رهام..:)))
+من بیشتر قندو عسلم... 
بعد چند دقیقه وسایل و جمع کردیم...
اتیشم کامل کامل خاموش کردیم...
ابریزش بینی شدید داشتم...
احساس داغی میکردم..
چشمام هم انگاری باز نمیشد ..
وقتی رسیدیم خونه..بی جون افتادم رو کاناپه...
-رهامم.خوبی؟! 
+لیانا فکر کنم سرما خوردم...
-هینننننن..خدانکنه!!!!! بزار ببینم.. 
+ از کجا؟! مگه میدونی ؟!
-اره دیگه من دکتر.  داروخانم فقط نرفتم سرکار...حالا مهم نیست ور کن بزار ببینم تو چیشدی!!!! 
+من خوبم عشقم..فقط گفتم سرما خوردم...
لیانا حرف تو کلش نمیرفت...
رفت هرچی دما سنج و اینا بود آورد..
حتی گوشی پزشکی ام داره.. 
دما سنج نواری رو روی پیشونیم گذاشت..
بی رمق لب زدم:لیانا خوبم..
-رهام..۳۸درجه تب داریییییی!!!
گوشیو گذاشت رو قلبم..
یهو زد زیر گریه..
+نچ..گریه نکن بدتر میشما..
-خدانکنه 
یه ظرف پر آب کرد و با یه پارچه اومد...
پارچه خیسو روی پیشونیم گذاشت..
یه قاشق ایبوبروفن داد بهم..
کنارم نشست و دستاشو خیس کردو دستامو گرفت..
-بزار خنک بشی..
+تو اول اشکاتو پاک کن..
-باشه...
با گریه های لیانا ناراحت میشدم..
از یه طرف اوج نگرانی تو چشماش پیدا بود..
یواش یواش خوابم گرفت...
و دیگه خوابیدم...
لیانا:
رهام تا خود صبح تب داشت..
آنقدر نگرانش بودم که حد نداشت 
ساعت پنجه صبح و تازه تازه تبش اومده پایین...
با استرس داشتم نگاهش میکردم..
گوشی رو روی قلبش گذاشتم..
صدای ضربان قلبش..بهترین صدایی که تو عمرم شنیدم..
اروم از کنارش بلند شدمو رفتم‌ آشپز خونه ..
و یه سوپ خوشمزه برای رهام درست کردم..
——————
ساعت ده صبح...
کنار رهام نشسته بودم که صداش اومد...
+لیانا..کجایی..
-جونم عشقم..کنارتم..
+لیانا ..از کی بالا سرمی..
-از دیشب نفسم..سرما خوردی..
+الهی..بگردم..تو از دیشب بیداری؟!
-خدانکنه رهام ...اره بیدارم عیبی نداره که..مهم این بود که تبت اومده پایین و جای شکر داره عشقم !!! 
+مرسی..
اروم گنشو بوسیدم و کمکش کردم بلند بشه ...
منم رفتم براش صبحونه آماده کنم..
رهام و نشوندم و براش چایی شیرینشو هم زدم و لقمه گرفتم..
آنقدر شیرین صبحونه میخورد که آدم میخواست نگاهش کنه فقط..
امیر:
از صبح که صبحونه خوردیم..
با لیا داریم بازی می‌کنیم یا فیلم میبینیم..
اخ که چقدر حال میده..
*لیا میوه میاری؟!
@اره شکمو..
*😁😁😁
با لیا تموم میوه هارو خوردیم بیشترم موز   و خیارو پرتغال میخوردیم..
لیا کمپوت اناناس‌ و باز کرد و حمله کردیم به اناناساش
@این آخریه مال منهاااا..
*نه خیر..نمیدم..همه رو خوردی..
@خیلی بدی...من خوردم نه؟! 
*اره دیگه!!! اصلا ول کن پاشو حاضر شو بریم بیرون!!!
@کجا بریم؟!
*اون دیه سوپرایز و بماند...
خداروشکر زیاد سوال پیچم نکرد و زود آماده شد..
@بزن بریم..
 جلوی در پاساژ نگه داشتم..
پیاده شدیم و رفتیم تو..
اول رفتیم پیتزا و فیله زدیم بر بدن..
بعدم کلی خردید کردیم..
و مقصد بعدی بستی فروشی بود..
میلشیک نسکافه کیت کت گرفتیم و خوردیم از اونجا رفتیم بام تهران.. یکم راه رفتیم و به خواهش لیا رفتیم باغ پرندگان..
خیلی باحال بود..
فقط میخندیدیم کلی عکس گرفتیم..
خلاصه که خیلی حال داد..
رفتیم شام بخوریمممم...