عشق پر دردسر...:))

♥️ لگو وب ♥️
مقدمه:
من از آن عشق میمیرم
که جان خواهش تو باشی
شبم سرمست خواهد شد
اگر ماهش تو باشی
من از آنکه شَوم رعیت
درون خود نمیگُنجم
در آن شهری که بر مَسند
شَهَنشاهش تو باشی
هزاران کَس اگر گویند
که این رَه دوزخ و مرگ است
کمال میل می آیم
اگر راهش تو باشی
(شعر : رُهام هادیان
خلاصه رمان:
دوتا خواهر بودن که اسم یکی شون لیا بود اسم یکی شون لیانا...
لیانا با یه پسر به اسم ^^رادمان^^دوست بود و عاشق هم بودن..
پسره دختر قصه مونو ول میکنه و میره...
بعد از طی یه اتفاق لیانا اعتیادشو به کمک یه مرد قوی و جسور ترک میکنه............
لیا
توی اینترنت با یه پسر به اسم ^^امیر^^ آشنا میشه که نه فامیلیشو میدونه نه عکساشو دیده..
اما خب عاشقش شده...
بعد گذشت یه مدت باهم قرار میزارن و از دیدن اون پسر شاخ در میاره...............
در ادامه باما همراه باشید تا متوجه بشیم ببینم
اون مرد جسور که به لیانا کمک میکنه کیه .....
یا اون امیری که لیا عاشقشه کیه !!!!!!!...
دوستون داریم 💜💜